تفاوت‌ طرحواره با باورهای بنیادین

تفاوت‌ طرحواره با باورهای بنیادین

بررسی دقیق و کاربردی تفاوت‌ طرحواره با باورهای بنیادین

چکیده

طرحواره‌ها و باورهای بنیادین مفاهیمی هستند که در روان‌شناسی شناختی مورد بررسی قرار می‌گیرند و تأثیر عمیقی بر تفکر، احساسات و رفتار انسان دارند.

هرچند این دو مفهوم شباهت‌هایی دارند، اما از نظر منشأ، ساختار، عملکرد و کاربرد، تفاوت‌های قابل توجهی دارند.

این مقاله با تعریف دقیق طرحواره و باورهای بنیادین، تفاوت‌های آن‌ها را به تفصیل توضیح داده و با مثال‌های واقعی و کاربردی این تفاوت‌ها را تشریح می‌کند.

تعریف طرحواره

طرحواره (Schema) به الگوهای ذهنی عمیق و پایدار اطلاق می‌شود که از دوران کودکی شکل می‌گیرند

و نحوه‌ی درک و واکنش فرد به محیط پیرامون را تعیین می‌کنند. این الگوها از تجربیات اولیه زندگی، به‌ویژه در تعاملات با مراقبان اصلی، تشکیل می‌شوند

و در طول زمان ممکن است تغییر نکنند. طرحواره‌ها شامل باورها، احساسات و خاطرات مرتبط هستند و به دسته‌هایی مانند رهاشدگی، بی‌اعتمادی، نقص/شرم، و محرومیت هیجانی تقسیم می‌شوند.

مثال:
فردی که در کودکی تجربه‌ی مکرر طرد شدن توسط والدین را داشته است، ممکن است یک طرحواره‌ی “رهاشدگی” داشته باشد.

این طرحواره باعث می‌شود او در روابط بزرگسالی به شدت از ترک شدن بترسد، حتی اگر شواهدی مبنی بر ترک وجود نداشته باشد.

تعریف باورهای بنیادین

باورهای بنیادین (Core Beliefs) اصول و فرضیات اصلی هستند که افراد درباره خود، دیگران و دنیا دارند.

این باورها از تجربیات زندگی و تفسیرهای شخصی فرد نشأت می‌گیرند و غالباً در سطح ناخودآگاه عمل می‌کنند.

باورهای بنیادین معمولاً ساده‌تر و کلی‌تر از طرحواره‌ها هستند و در سه دسته اصلی خلاصه می‌شوند:

دسته های اصلی باورهای بنیادین

1. باور درباره خود (مثلاً: “من بی‌ارزشم.”)
2. باور درباره دیگران (مثلاً: “دیگران غیرقابل اعتمادند.”)
3. باور درباره دنیا (مثلاً: “دنیا جای خطرناکی است.”)

مثال:
فردی که باور بنیادین “من بی‌ارزش هستم” را دارد، ممکن است دستاوردهای خود را بی‌اهمیت جلوه دهد و حتی در شرایط موفقیت، احساس ناکامی کند.

تفاوت‌ طرحواره با باورهای بنیادین

تفاوت‌ های طرحواره با باورهای بنیادین

1. منشأ و عمق شکل‌گیری

• طرحواره:
معمولاً در دوران کودکی و به واسطه تعاملات اولیه با محیط و افراد (مخصوصاً والدین) شکل می‌گیرد. طرحواره‌ها چندبعدی هستند و شامل احساسات، خاطرات و رفتارهای مرتبط با تجربه‌اند.
مثال: فردی که در کودکی از حمایت هیجانی والدین محروم بوده است، ممکن است طرحواره‌ی “محرومیت هیجانی” را توسعه دهد.
• باورهای بنیادین:
باورهای بنیادین غالباً نتیجه تجربه‌های خاص در طول زندگی هستند و به مرور زمان تقویت یا تغییر می‌کنند. آن‌ها بیشتر به شکل فرضیات کلی در ذهن فرد جا می‌گیرند.
مثال: یک تجربه مکرر شکست در نوجوانی ممکن است باور بنیادین “من در رسیدن به موفقیت ناتوان هستم” را ایجاد کند.

2. سطح عملکرد ذهنی

• طرحواره:
طرحواره‌ها در سطح ناخودآگاه و خودکار عمل می‌کنند و اغلب الگوهای رفتاری و احساسی طولانی‌مدت را شکل می‌دهند.
مثال کاربردی: کسی که طرحواره “نقص/شرم” دارد، ممکن است به طور ناخودآگاه از موقعیت‌هایی که در آن‌ها ممکن است قضاوت شود، اجتناب کند.
• باورهای بنیادین:
باورهای بنیادین گرچه در ناخودآگاه تأثیرگذار هستند، اما می‌توانند به سطح آگاهانه آورده شوند و در قالب فرضیات و عبارات ساده بیان شوند.
مثال کاربردی: فردی با باور “دیگران غیرقابل اعتمادند” ممکن است در روابط خود احتیاط بیش‌ازحد داشته باشد.

3. ساختار و پیچیدگی

• طرحواره:
طرحواره‌ها ساختارهای پیچیده و چندبعدی هستند که شامل احساسات، رفتارها و خاطرات می‌شوند.
مثال: طرحواره “رهاشدگی” می‌تواند شامل ترس از ترک شدن، خاطرات طرد شدن در کودکی و رفتارهای افراطی برای حفظ روابط باشد.
• باورهای بنیادین:
باورهای بنیادین ساده‌تر هستند و اغلب در قالب یک جمله یا فرضیه کلی بیان می‌شوند.
مثال: باور “من کافی نیستم” به سادگی احساس ناکافی بودن را در موقعیت‌های مختلف منعکس می‌کند.

4. امکان تغییر

• طرحواره:
تغییر طرحواره‌ها سخت‌تر است زیرا آن‌ها عمیقاً در ناخودآگاه جای گرفته و بخشی از شخصیت فرد شده‌اند.

درمان‌هایی مانند طرحواره‌درمانی (Schema Therapy) به‌طور خاص برای تغییر این الگوها طراحی شده‌اند.
مثال کاربردی: در طرحواره‌درمانی، فرد با شناسایی طرحواره “بی‌اعتمادی” و بازنگری در خاطرات اولیه تلاش می‌کند این الگو را اصلاح کند.
• باورهای بنیادین:
تغییر باورهای بنیادین ساده‌تر از تغییر طرحواره‌ها است. رویکردهایی مانند درمان شناختی-رفتاری (CBT) اغلب برای بازسازی باورهای بنیادین به کار می‌روند.
مثال کاربردی: فردی که باور “من ناکافی هستم” را دارد، با تمرینات شناختی و شواهد جدید می‌تواند این باور را اصلاح کند.

مثال کاربردی برای تفاوت‌ها

سناریو:
فردی با مشکلات روابط عاطفی دائمی به روان‌درمانگر مراجعه می‌کند.
• طرحواره:

🚥مثال کاربردی برای تفاوت‌ها

🚥سناریو:
فردی با مشکلات روابط عاطفی دائمی به روان‌درمانگر مراجعه می‌کند.
🦚• طرحواره:
او ممکن است طرحواره‌ی “رهاشدگی” داشته باشد که در نتیجه ترک شدن توسط یکی از والدین در کودکی شکل گرفته است.

این طرحواره باعث می‌شود در روابط بزرگسالی به شدت به طرف مقابل وابسته شود.
🛢️• باور بنیادین:
باور بنیادین او ممکن است این باشد که “دیگران همیشه مرا ترک خواهند کرد.” این باور ساده‌تر است و بیشتر به شکل یک فرضیه در ذهن او عمل می‌کند.

⤵️نتیجه‌گیری تفاوت‌ طرحواره با باورهای بنیادین

طرحواره‌ها و باورهای بنیادین هر دو نقش مهمی در تنظیم رفتار و احساسات انسان دارند، اما از نظر منشأ، ساختار، عمق و امکان تغییر با یکدیگر متفاوت‌اند.

شناخت این تفاوت‌ها می‌تواند به درمانگران و روان‌شناسان کمک کند تا رویکردهای مناسب‌تری برای بهبود سلامت روان افراد انتخاب کنند.

منابع پیشنهادی برای مطالعه بیشتر

1. Young, J. E., & Klosko, J. S. (1994). Schema Therapy: A Practitioner’s Guide.
2. Beck, A. T. (1979). Cognitive Therapy and the Emotional Disorders.
3. میرصادقی، م. (1398). طرحواره‌درمانی در عمل.

منیژه حاتمی متخصص ، روانشناس ، هیپنوتراپ ، مدرس ، محقق و در حوزه هیپنوتیزم  و رشد فردی ، جزء برترین درمانگران و رواشناسان است که به مراجعین کمک می کند تا زندگی سالم و خوبی داشته باشند.

اگر دچار هر کدام از موارد فوق هستید همین الان برای دریافت مشاوره خود اقدام کنید کافیه به شماره واتساپ ۰۹۳۶۲۳۸۲۱۱۶ پیام جهت نوبتدهی مشاوره دهید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *